بخشی از متن مقاله در باب چيستيِ (هنر اسلامی) :
سال انتشار : 1396
تعداد صفحات :37
در دهههای اخیر, کسانی در بهدستدادن تعریفی از «هنر اسلامی» کوشیدهاند, اما ظاهراً این تلاشها به تعریف و تبیین روشنی از «هنر اسلامی» نینجامیده. مدّعای این مقاله این است که شاید باید چند گامی به عقب برداشت و پیش از تلاش در عرضهی تعریفی از «هنر اسلامی», به تحلیل فلسفی این مفهوم پرداخت و با این روش معلوم کرد برای آنکه بتوانیم به نحوی توجیهپذیر از «هنر اسلامی» سخن به میان آوریم باید پیشتر در خصوص چه مسائل بنیادیتری موضعمان را روشن کنیم, مسائلی از این دست که: اساساً مراد از «هنر» در «هنر اسلامی» چیست؟ آیا «هنر» قابلیّتِ آن را دارد که بتوان صفتِ «اسلامی» را در مورد آن به کار بُرد؟ قائلبودن به «هنر اسلامی» چه تعریفی از هنر را اقتضا میکند؟ «هنر اسلامی» چه ربطونسبتی با زیبایی دارد؟ هر تعریفی از هنر را نمیتوان مبنا قرار داد, چون هنر بر طبق برخی تلقّیها ممکن است با «اسلامیبودن» در تعارض افتد. نکتهی دیگر این است که «هنر اسلامی» لاجرم باید تکلیفش را با مفهوم زیبایی روشن سازد و مشخّصاً موضعش را به لحاظ وجودشناختی در باب زیبایی معلوم دارد: اینکه زیبایی کیفیّتِ عینی امور است یا کیفیّت ذهنیِ آنها؟ مسألهی خطیر در اینجا این است که, از سویی, پذیرفتن ذهنیبودن زیبایی با قائلبودن به زیبایی ذاتیِ خداوند در اسلام تعارض دارد و, از دیگرسو, پذیرفتن عینیبودن زیبایی در فلسفهی معاصر با مشکلات نظریای روبهروست. بنابراین داعیهدارِ «هنر اسلامی» باید بتواند از پسِ هر دو مسأله بربیاید. و سهدیگر اینکه, به لحاظ معناشناختی, هر موصوفی محدودیتهایی را در خصوص اوصاف احتمالیِ خود ایجاد میکند و بنابراین در کاربرد «اسلامی» در وصف «هنر» باید به چنین محدودیتهایی توجه کرد.