بخشی از متن مقاله بررسی نقادانهي (هرمنوتيک ادبی) با توجه به نظريات برخی فيلسوفان :
سال انتشار : 1394
تعداد صفحات :37
هرمنوتیک رشتهای نوظهور در حوزهی تفکر مغرب زمین است وپیشینهی آن به نهضت اصلاح دینی و عصر روشنگری باز میگردد. این شاخه در دهههای اخیر رونق یافته است و در کنار معرفتشناسی, فلسفهی تحلیلی و زیباییشناسی, شأن فلسفی ویژهای احراز کرده است؛ به گونهای که میتوان ادعا کرد از دههی هفتم قرن بیستم, هرمنوتیک به وجههی غالب تفکر فلسفی معاصر غربی تبدیل گشته و بر دیگر گرایشهای نظری تفوّق یافته است. تقریباً در نیمهی دوم قرن بیستم, برخی از متفکرین و نظریهپردازان حوزهی ادبیات, تحتتأثیر دستاوردهای پُربار هرمنوتیک فلسفی, ضرورت تکوین «هرمنوتیک ادبی» و یا «رویکرد هرمنوتیکی به متون ادبی» را ارائه کرده و با نگرشها, و راه کارهای مختلفی پا به عرصهی این مقوله نهادند. برخی از آنها مانند روبرت یاَوس و امبرتو اِکو, خود از بنیانگذاران دبستان ادبی به حساب میآیند, که با تلاششان سعی دارند تا گسترهی نقد ادبی را به کمک پرسشهای جامع هرمنوتیکی وسعت داده تا از این طریق, آنها اعتبار نظریهها و اندیشههای خود را مورد نقد و بررسی قرار دهند. در این مقاله نویسنده برآن است تا به بررسی منتخبی از مهمترین رهیافتها و نظریههای هرمنوتیک ادبی, مناسباتِ آن با سایرتئورهای مشابه علوم انسانی, و برداشتهای مختلف از وظائف و کارکردهای آن بپردازد و سؤالاتی نیز در مورد توان آشتیپذیری هرمنوتیک با روشهای تأویل متن و نظریههای نقد ادبی مطرح میکند